من تشنه ام

من تشنه ام

در جستجوی قطره ای

تا آتش کویر وجودم خاموش شود

در اندیشه وسعت آبی دریایی

تا تشنه کام درد تنهایی را

در غربت حضور دلم پایدار نبینم

زندگی را چگونه باید شناخت

بودن را چگونه باید دید

و تصویر عشق را چگونه باید رسم نمود

افسانه های محبت همچون ماهتاب

در قلب پردردم سوسو می زند

زلال جاری یادگارهای کودکی

همیشه برایم زنده است

وبارش آفتاب مهر

چشمانم را

به نمناکی دریا می شناسد.........
 


من آن آواره در غربت به دل درد وطن دارم

ز یارانم جدا ماندم هزاران درد و غم دارم


من آن آواره در غربت منم دریای طوفانی

در این بهت و در این حیرت رهایی را چه میدانی


خمارم من خمارم من شرابی تازه میجویم

برای رستن با تو طریقی تازه میجویم