آهووش


ای دلبر افسونگر عاشق کش غدار
در حسرت رویت شده ام سخت گرفتار

من مست نگاهت به تماشای غرورت
دیوانه شدم کافر و مبهوت و گهی زار

تن داده به امواج بلا در تب و تابم
از پیچش زلفت به دلم درد پدیدار

افتاده به طوفان حوادث به کفم نی
دلداده منم عاشق و مشتاق به دیدار

در کون و مکان عالم و آدم ز ازل با
ابعاد وجودم به تمنای تو بیدار

هستی مرا زیر و زبر کرده گذشتی
آرام و سبک سیر و ملک گون و پری وار

آهووش من عشوه نما مست ملم کن
تا با تو بگویم ز وفا قصه ی بسیار

نظرات 1 + ارسال نظر
رویا چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:48 ب.ظ

شعر بسیار زیبایی بود دستتون درد نکنه ما منتظر شعرهای بعدی شما هستیم براتون ارزوی موفقیت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد